part of me...
طومار دلتنگی من اغاز بی پایان شده
در خانه ی قلبم کنون احساس من پنهان شده
باید نگفت حرفی دگر رسم است این جا بی کسی
اغاز فصل تازگی در این قفس زندان شده
وقتی نمی اید سحر دیگر چه امیدی به تو
گویی که بعد از این فراق غم در دلم مهمان شده
شعری نمی خوانم دگر جز اولین احساس تو
هر چند می دانم که باز این زندگی ویران شده
بعد از سکوتی ناتمام در جاده های انتظار
سهم من از دلبستگی تنهایی و هجران شده
هر چند باید طی شود اندوه بغضی بی صدا
حرفی بگو باور کنم این زخم هم درمان شده
سکوت کوچه های تار جانم گریه می خواهد
تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد
بیا ای ابر باران زا میان شعرهای من
که بغض اشنای اسمانم گریه می خواهد
بهاری کن مرا جانا که پابند پاییزم
و اهنگ غزل های جوانم گریه می خواهد
چنان دق کرده احساسم میان شعرهای تنهایی
که حتی گریه های بی امانم گریه می خواهد.
نوشته شده در سه شنبه 90/1/23ساعت
12:35 صبح توسط Shayan نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |