سفارش تبلیغ
صبا ویژن

part of me...

عجب حالی را در وجود من گذاشته ای

حالی که مرا توان گفتنش نیست

قلم در برابر نوشتنش سر تعظیم دارد

گوشی را یارای شنیدنش نیست

حالی که مرا با خود می برد همچون ذره ای خاشاک

که بوسه نسیم او را به هر کنجی می کشاند

حالی که فرصت تفکر را از مغز پوچ من گرفت

حال رنجورم راچگونه درمان کنم

در حالی که نمی دانم کی و چگونه گرفتارش شدم

حالی که حتی خودم هم نمی دانم که دردم چیست و ناله ام از کیست

از که باید بنالم که هر چه بر مغز سبک بالم فشار آوردم

دشمنی چون خودم یافت نشد

             خدای من فقط تو میدانی که در وجودم چه می گذرد ..


نوشته شده در چهارشنبه 92/9/6ساعت 10:30 صبح توسط Shayan نظرات ( ) |

 

17 ساله بودم که به یکی از خواستگارانم

 

 که پسر نجیب و خوبی بود جواب مثبت دادم.

 

اسمش رضا بود پسر معدب و متینی بود

 

هر بار که به دیدن می امد غیرممکن بود دست خالی بیاد

 

ما همدیگرو خیلی دوست داشتیم

 

چند ماه اول عقدمان به خوبی گذشت

 تا

اینکه رفتارواخلاق رضا تغییر کرد ومتفاوت

 

کمتر به من سر می زد وهر بار که به خونشون

 

 می رفتم به هر بهانه ای منو تنها میگذاشت و

 

 از خونه بیرون می رفت...

 

دیگه اون عشق و علاقه رو تو وجودش نمی دیدم

 

هر بارم ازش می پرسیدم مفهوم کارهاش چیه ؟

 

 از جواب دادن تفره می رفت و منکر تغییر رفتارش می شد

 

موضوع رو با پدر و مادرم در میون گذاشتم

 

ولی اون ها جدی نمی گرفتن وحتی باور نمی کردن

 

هر طور که بود وبه هر سختی که بود روزهامو سپری میکردم

 

تا یکی از روز ها که به خاطر موضوعی به

 

خونمون امده بود تصادفی با یکی از

 

 اشناهای دورمون که رئیس کلانتری

 

 یکی از استان هاست(و ما بهشون میگیم عمو )روبرو و اشنا شدن

 

و یکباره تمام چیز هایی که من و خانواده ام

 

متوجه نشدیم رو فهمید و با پدرم در میون گذاشت

 

تازه پدرم متوجه شد که من دروغ نمی گم ...من ناز نمی کنم ...

 

من نمی خوام جلب توجه کنم

 

بله عموم متوجه شد که رضا  اعتیاد داره و

 

 با تحقیقات عموم و همکاراش متوجه شدیم که

 

 یه دختر فراری رو هم عقد موقت کرده

 

وخرید و.فروش مواد هم از کارای جدیدشه

 

شنیدن این حرف ها واسم خیلی سخت بود

 

 رضا و این همه خلاف ........... نه

 

زن دوم ....نه ...........بچه .....وای

 

اون دختر به خاطر اینکه رضا اونو

 

 رها نکنه  سریعا بچه دار شد.

 

سه سال طول کشید تا بتونم ازش جدا شم .

 

سه سال تمام پله های دادگاهو پایین و بالا رفتم

 

تا تونستم خودم راحت کنم

 

خیلی بهم سخت گذشت رضا به طلاق رضایت نمی داد

 

می گفت بهم علاقه داره و......

 

با تهدید های عموم وبخشیدن مهریه ام بعد

 

 از3 سا ل عذاب و سختی وآزار تونستم ازش جدا شم.

 

الان چند سالی از اون ماجرا می گذره و

 

 رضا صاحب 2 فرزند شده.

 

ومن هم با کمک خانوادم ودوستان تونستم از

 

این حال و هوا بیرون بیام و زندگیه عادیمو ادامه بدم


نوشته شده در دوشنبه 92/4/10ساعت 9:27 صبح توسط Shayan نظرات ( ) |

  ای آخرین بهانه در گریه شبانه  
غلطیده همچو شبنم در بستر ترانه

تو رمز عشق نابی در بتن هر جوانه

ای در نگاه گرمت فریاد عاشقانه

می خواهمت میخواهمت زهری اگر دردی اگر

سر تا بپا در آتشم کوه یخی سردی اگر

می خواهمت میخواهمت زهری اگر دردی اگر

سر تا بپا در آتشم کوه یخی سردی اگر

ای خود پرست مغلوب تندیس عشق من باش

ای با من و زمن دور خورشید شب شکن باش

بگذار تا که از عشق با تو نفس بگیرم

یا آنکه پیش چشمات از عشق تو بمیرم

می خواهمت میخواهمت زهری اگر دردی اگر

سر تا بپا در آتشم کوه یخی سردی اگر

می خواهمت میخواهمت زهری اگر دردی اگر

سر تا بپا در آتشم کوه یخی سردی اگر

تو آینه نگاهت تصویر عشقت بگذار

شاید مرا ببینی در قاب روی دیوار

بگذار تا که از عشق با تو نفس بگیرم

یا آنکه پیش چشمات از عشق تو بمیرم

می خواهمت میخواهمت زهری اگر دردی اگر

سر تا بپا در آتشم کوه یخی سردی اگر

می خواهمت میخواهمت زهری اگر دردی اگر

سر تا بپا در آتشم کوه یخی سردی اگر


نوشته شده در شنبه 91/11/21ساعت 6:28 عصر توسط Shayan نظرات ( ) |

گل غصه کی فرستاده برام

کی به تو گفته به این خونه برو

دیگه دل از همه سرده هالیته

میدونم بر نمی گرده هالیته

مگه تنها شده باز

مگه رسوا شده باز

مگه پروانه میخواد

دل دیوانه میخواد

دیگه دل از همه سرده هالیته

میدونم بر نمی گرده هالیته

گل قاصد بده پیغام مرا

که نبر بهر خدا نام مرا

بگو بیزارم از اون مهر و وفا

که سراپا همه بود رنگ و ریا

دیگه دل از همه سرده هالیته

میدونم بر نمی گرده هالیته

گل غصه بده پیغام مرا

که مبر بهر خدا نام مرا

بگو بیزارم از اون مهر و وفا

که سراپا همه بود رنگ و ریا

دیگه دل از همه سرده هالیته

میدونم بر نمی گرده هالیته

دیگه دل از همه سرده هالیته

میدونم بر نمی گرده هالیته


نوشته شده در شنبه 91/11/21ساعت 6:26 عصر توسط Shayan نظرات ( ) |

به تو شک ندارم، تو خوبی، تو ماهی

واسه خستگی هام تو یه جون پناهی

تویی که ستاره تو چشمات قشنگه،تویی که نگاهت هنوزم یه رنگه

به تو شک ندارم، تو خوبی، تو ماهی

واسه خستگی هام تو یه جون پناهی

واسم بهترینی، سراپا غروری، همیشه تو خوبی، تو چه باشکوهی

ببین آسمونو ستاره میباره، حالا که همه روزگار با ما یاره،

بزار دستاتو توی دستام بگیرم ، چشامو ببندم بگم بهترینم

ببین آسمونو ستاره میباره، حالا که همه روزگار با ما یاره،

بزار دستاتو توی دستام بگیرم ، چشامو ببندم بگم بهترینم

هوای دله من بهاریه با تو، ازم برنداری یه لحظه نگاتو

عزیزم یه لبخنده نازت میارزه، به هرچی که دارم به هرچی که دیدم

چی میشد؟، که هرگز ، دیگه نازنینم ،  به جز تو تو دنیا، کسیو نبینم

به تو شک ندارم، تو خوبی، تو ماهی

واسه خستگی هام تو یه جون پناهی

تویی که ستاره تو چشمات قشنگه،تویی که نگاهت هنوزم یه رنگه

به تو شک ندارم، تو خوبی، تو ماهی

واسه خستگی هام تو یه جون پناهی

واسم بهترینی، سراپا غروری، همیشه تو خوبی، تو چه باشکوهی

ببین آسمونو ستاره میباره، حالا که همه روزگار با ما یاره،

بزار دستاتو توی دستام بگیرم ، چشامو ببندم بگم بهترینم

ببین آسمونو ستاره میباره، حالا که همه روزگار با ما یاره،

بزار دستاتو توی دستام بگیرم ، چشامو ببندم بگم بهترینم


نوشته شده در شنبه 91/11/21ساعت 6:25 عصر توسط Shayan نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >
Design By : Pars Skin